متن شما
متن شما
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست , نگفتم : ” عزیزم این کار را نکن .”
نگفتم : ” برگرد و یکبار دیگر به من فرصت بده …”
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه رویم را برگرداندم .
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم , می شنوم .
نگفتم : ” عزیزم متآسفم , چون من هم مقصر بودم .”
نگفتم : ” اختلاف ها را کنار بگذاریم , چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است .”
گفتم : ” اگر راهت را انتخاب کرده ای , من آن را سد نخواهم کرد .”
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم . او را در اغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم .
نگفتم : ” اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود .”
فکر میکردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد .
اما حالا تنها کاری که میکنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم .
نگفتم : ” بارانی ات را در آر … قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم .”
نگفتم : ” جاده ی بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست .”
گفتم : “خدا نگهدار , موفق باشی , خدا به همراهت .”
”او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم .
نظرات شما عزیزان:
|
برای لینک کردن خود در این وب سایت فرم زیرا پرکرده واین سایت را در وبلاگ خود لینک کنید با تشکر